
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۸
۱
روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
۲
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
۳
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما
۴
در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر رود گر این بود سودای ما
۵
از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده
جان فدای لطف آن یکتای بی همتای ما
۶
بلبل مستیم و درگلشن نوائی می زنیم
رونقی دیگر گرفت این گلشن غوغای ما
۷
مجلس عشقست و رندان مست و سید در حضور
روضهٔ رضوان بود این جنت المأوای ما
تصاویر و صوت

نظرات