شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۸۹

۱

گر جفا می کند وفا آنست

ور فنا می دهد بقا آنست

۲

نور چشم است و در نظر داریم

نظری کن ببین بیا آنست

۳

دُرد دردش بنوش و خوش می باش

دردمندی تو را دوا آنست

۴

قدمی تو در آ درین دریا

طلبش کن که آشنا آنست

۵

هر که غیری ز شاه ما جوید

نزد یاران ما گدا آنست

۶

به خرابات هر که فانی شد

رند سرمست بینوا آنست

۷

هر که گردد غلام سید ما

سید ملک دو سرا آنست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات