شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۲۹۱

۱

نعمت الله میر مستان است

در خرابات میر مستان است

۲

در گلستان عشق رندانه

گوئیا چون هزاردستان است

۳

عقل از اینجا برفت و عشق آمد

موسم ذوق می پرستان است

۴

عهد بستیم با سر زلفش

دل اگر بشکند شکست آنست

۵

در عدم خوش به تخت بنشستیم

نزد اهل نظر نشست آنست

۶

چون ز هستی خویش نیست شدیم

هستی اوست هرچه هست آنست

۷

دامن سید است در دستم

جاودان بنده را به دست آنست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۶۳
سید جابر موسوی صالحی :

نظرات