
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۹۲
۱
دل به دست آر که آئینهٔ حضرت آنست
مظهر بندگی حضرت عزت آنست
۲
عاشقی سوختهٔ بی سر و پا را مطلب
دست او گیر کلید در جنت آنست
۳
خوشتر از گوشهٔ میخانه دگر خلوت نیست
خلوتی گر طلبی گوشهٔ خلوت آنست
۴
مبتلا از در او باز نگردد به بلا
دوری از درگه او غایت رحمت آنست
۵
خوش بود همت عالی که خدا می جوید
همت از اهل دلان جوی که همت آنست
۶
چه کنی خانقه کون رها کن شیخی
بندهٔ خدمت او باش که خدمت آنست
۷
نعمت دنیی و عقبی به عزیزان بگذار
نعمت الله طلب ای دوست که نعمت آنست
نظرات