
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۹۶
۱
هر چه پیدا و هر چه پنهان است
جمله در یک وجود انسان است
۲
طلب آن اگر کنی ای دوست
از خودش می طلب که این آن است
۳
کنج دل گنج خانه عشق است
خانه بی گنج کنج ویران است
۴
عاشقانه به ذوق می نالم
در دلم درد و عشق در جان است
۵
کفر زلفش به جان خریدار است
هر که او بنده ی مسلمان است
۶
عاشق ار جان فدای جانان کرد
جان فدایش کنم که جانان است
۷
در خرابات سید سرمست
ساقی بزم می پرستان است
تصاویر و صوت

نظرات