
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۹۷
۱
هر که حلقه به گوش مردانست
نزد مردان مرد مرد آنست
۲
عاشقانی به جان و دل دایم
در طریقت رفیق یارانست
۳
هرچه بینم به عشق حضرت او
جان فدایش کنم که جانانست
۴
سنبل زلف یار داد به باد
کار جمعی از آن پریشانست
۵
همچو جان در کنار خود گیرم
گرچه او پادشاه کرمانست
۶
این چنین پادشه که می شنوی
در همه کائنات سلطانست
۷
نعمت الله که رند سرمست است
بندهٔ خاص شاه مردانست
تصاویر و صوت

نظرات