
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۲۹۹
۱
هرکه چون ما حریف مستان است
در خرابات رند مستان است
۲
نور چشمست هرچه می بینم
دل و دلدار و جان و جانان است
۳
آفتابی است برقعی بسته
روشنش بین که ماه تابان است
۴
همه آئینهٔ جمال ویند
نظری کن که عین اعیان است
۵
گنج اسماست در همه عالم
گنج و گنجینهٔ فراوان است
۶
موج و دریا دو رسم و دو اسمند
نزد ما هر دو آب یکسان است
۷
قطره ای از محیط سید ماست
به مثل گرچه بحر عمان است
تصاویر و صوت

نظرات