
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۰۲
۱
نعمت الله میر رندان است
طلبش کن که پیر رندان است
۲
بزم عشق است عاشقان سرمست
ساقی ما امیر مستان است
۳
دل ما گنجخانهٔ عشق است
جای آن گنج کنج ویران است
۴
سخن ما به ذوق دریابد
هرکه واقف ز ذوق یاران است
۵
همه عشق است غیر او خود نیست
جان فدایش کنم که جانان است
۶
عالم از آفتاب حضرت او
به مثل همچو ماه تابان است
۷
نور چشم است و در نظر پیداست
نظری کن ببین که این آن است
تصاویر و صوت

نظرات