
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۰۵
۱
جانست که در بدن روانست
عالم بدن است و عشق جانست
۲
تن زنده به جان و جان به جانان
دریاب که قول عاشقانست
۳
با صورت و معنئی که او راست
چه جای معانی و بیانست
۴
عشقست که عاشقان و معشوق
عشق ار داری همین همانست
۵
خورشید به ماه رو نموده
هر ذره که بینی آن چنانست
۶
در آینهٔ وجود عالم
آن نور به چشم ما عیانست
۷
سید شاه است و بنده بنده
او سید پادشه نشانست
تصاویر و صوت

نظرات