
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۱۳
۱
یاری که ز ملک آشنائی است
داند که قماش ما کجائی است
۲
زاهد بر مست اگر کند میل
آن میل به نزد ما هوائی است
۳
سلطانی این جهان فانی
با همت عارفان گدائی است
۴
عاشق ز بلا اگر گریزد
در مذهب عشق بی وفائی است
۵
مائیم و نوای بی نوائی
ما را چو نوا ز بی نوائی است
۶
گفتیم که غرق بحر عشقیم
این مائی ما ز خودنمائی است
۷
مستیم و حریف نعمة الله
این نیز عنایت خدائی است
نظرات