شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۳۱۷

۱

عشق جانان حیات جان من است

خوش حیاتی چنین از آن منست

۲

جان دل زنده ام از آن ویست

عشق او جان جاودان منست

۳

گر فروشم غمش بهر دو جهان

نزد اهل نظر زیان منست

۴

من امین و امانت سلطان

هست محفوظ و در امان منست

۵

می خمخانهٔ حدوث و قدم

همه از بهر عاشقان منست

۶

آن معانی که عارفان جویند

گر بدانند در بیان منست

۷

این چنین گفته های مستانه

سخن اوست وز زبان منست

۸

تا بود جان به جان ، محب ویم

چون کنم ترک جان که جان منست

۹

حکم سید که یرلغ آل است

آن به نام من و نشان منست

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات