
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۱۹
۱
دُرد دردش دوای جان منست
خوش دوائی برای جان منست
۲
جان من تاگدای حضرت اوست
شاه عالم گدای جان منست
۳
آن هوائی که روح می بخشد
نفسی از هوای جان منست
۴
بحر ما را کرانه پیدا نیست
انتها انتهای جان من است
۵
من ز خود فانی و به او باقی
این بقا از فنای جان منست
۶
به جفا رو نپیچم از در او
جاودان این وفای جان منست
۷
دل به غیرش اگر کند میلی
نزد سید بلای جان منست
نظرات