
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۲۰
۱
درد عشقش دوای جان من است
دُرد دردش شفای جان من است
۲
جان من تا گدای حضرت اوست
شاه شاهان گدای جان من است
۳
جان من در هوای اوست مدام
همه جان در هوای جان من است
۴
حال جان مرا کسی داند
که چو من آشنای جان من است
۵
عشق او را به جان خریدارم
گرچه عشقش بلای جان من است
۶
جان من از برای جانان است
عشق جانان برای جان من است
۷
او مرا کشت و زندهٔ ابدم
سیدم خونبهای جان من است
نظرات