
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۲۳
۱
در نظر آنکه نور چشم من است
یوسف نازنین و پیرهن است
۲
همه عالم تن است و او جان است
روشنست آفتاب و مه بدن است
۳
چشم مستی نموده کاین عین است
سر میمی گشوده کاین دهن است
۴
چون یکی در یکی یکی باشد
گر بگویم هزار یک سخن است
۵
غیر از نیست ور تو گوئی هست
همه نقش خیال مرد و زن است
۶
دل ما تخت گاه سلطان است
عشق او پادشاه انجمن است
۷
نعمة الله بود ز آل حسین
در همه جا چو بوالحسن حسن است
تصاویر و صوت

نظرات