
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۲۹
۱
کفر زلفش که رونق دین است
مهتر هند و سرور چین است
۲
دل ما می برد به عیاری
کار طرار دائما این است
۳
نور چشمست و در نظر دارم
چه کنم دیده ام خدا بین است
۴
هر خیالی که نقش می بندم
به خیال نگار تعیین است
۵
کهنه است این شراب اما جام
باز در بزم ما نوآئین است
۶
عشق می باز و جام می ، می نوش
قول پیران شنو که تلقین است
۷
من دعاگوی نعمت اللهم
عالمی را زبان به آمین است
تصاویر و صوت

نظرات