
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۳۱
۱
شاه شاهان گدای حضرت اوست
جان عالم فدای حضرت اوست
۲
در نظر این و آن نمی آید
دیده خلوت سرای حضرت اوست
۳
در دلم غیر او نمی گنجد
دیگری کی به جای حضرت اوست
۴
همه کس آشنای خود یابد
هر که او آشنای حضرت اوست
۵
من ز خود فانیم به او باقی
این حیات از بقای حضرت اوست
۶
زاهدان در هوای حور و بهشت
دل من در هوای حضرت اوست
۷
نعمت الله که میر مستان است
نزد رندان عطای حضرت اوست
تصاویر و صوت

نظرات