
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۳۹
۱
بنده ایم و عابد و معبود اوست
بلکه معدومیم ما موجود اوست
۲
گر کسی راهست مقصودی دگر
عارفان را از همه مقصود اوست
۳
جود او بخشید عالم را وجود
نیک دریابش که عین جود اوست
۴
این و آن نقش خیالی بیش نیست
آنکه هست و باشد و هم بود اوست
۵
سر نهاده پیش او بر خاک راه
ساجدیم و حضرت مسجود اوست
۶
حکم میخانه به ما انعام کرد
آنکه ما را این عطا فرمود اوست
۷
نعمت الله جان به جانان داد و رفت
نزد یاران عاقبت محمود اوست
نظرات