
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۴۲
۱
همه را از همه بجوی ای دوست
هر که بینی خوشی بگو ای دوست
۲
یار و اغیار را اگر یابی
از همه بوی او ببو ای دوست
۳
آینه پاک دار خوش بنگر
جان و جانانه روبرو ای دوست
۴
غسل کن از جنابت هستی
که چنین است شست و شو ای دوست
۵
خم و خمخانه را به دست آور
چه کنی جام یا سبو ای دوست
۶
هرچه از دوست می رسد ما را
بد نباشد بُود نکو ای دوست
۷
نزد ما موج و بحر هر دو یکی است
از همه عین ما بجو ای دوست
۸
هر چه در کاینات می بینی
همچو ما یک به یک ببو ای دوست
۹
نعمت الله نور چشم من است
دیده ام نور او به او ای دوست
تصاویر و صوت

نظرات