شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۳۴۶

۱

چشم ما روشن به نور روی اوست

لاجرم من دوست می بینم به دوست

۲

دیده ای کو نور او بیند به او

بد نبیند هرچه می بیند نکوست

۳

جام می ارچه حبابست ای پسر

این کسی داند که او را آبروست

۴

گر هزار آئینه آید در نظر

در همه آیینه ها چشمم بر اوست

۵

اصل و فرع ما و تو هر دو یکی است

تا نپنداری که این رشته دوتوست

۶

عشق سرمست است و دایم در حضور

عقل مخمور است از آن در گفتگوست

۷

نعمت الله خرقه می شوید به می

پاک شوید کار او این شست و شوست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۸۸

نظرات