شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۳۶۸

۱

عشق را خود قرار پیدا نیست

دو نفس حضرتش به یک جا نیست

۲

همچو دریا مدام در موج است

این چنین بحر هیچ دریا نیست

۳

عین عشقیم لاجرم شب و روز

صبر و آرام در دل ما نیست

۴

نور چشم است و در نظر پیداست

دیده ای کان ندید بینا نیست

۵

بیقراری عشق شورانگیز

در غم هست و نیست گویا نیست

۶

عشق را هم ز عشق باید جست

خبر از حال او جز او را نیست

۷

ذوق سید ز نعمت الله جو

وصف او حد گفتن ما نیست

تصاویر و صوت

نظرات