شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۳۷۱

۱

موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست

۲

جز عین یکی در دو جهان نیست حقیقت

گر هست تو را در نظرت غیر مرا نیست

۳

عشق است مرا چاره و این چاره مرا هست

درد است دوای تو و این درد تو را نیست

۴

هرجا که تو انگشت نهی عین حقست آن

زین نیست معین که کجا هست و کجا نیست

۵

چون است بقای همه و باقی مطلق

چیزی که بود قابل تغییر و فنا نیست

۶

آن دم که دمیدند دم آدم خاکی

بود آن دم ما زان همه دم جز دم ما نیست

۷

سرمست شراب ازل و جام الستیم

در مجلس ما ساقی ما غیر خدا نیست

۸

ما ماهی دریای محیطیم کماهی

ماهیت ما را تو نگر تا که که را نیست

۹

سید چو همه طالب و مطلوب نمایند

عاشق نتوان گفت که معشوق نما نیست

تصاویر و صوت

نظرات