
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۳۹۴
۱
همچو این محجوب ما صاحب جمالی هست نیست
خوشتر از نقش خیال او خیالی هست نیست
۲
در لب او چشمهٔ آب حیاتی نیست هست
این چینن سرچشمهٔ آب زلالی هست نیست
۳
مجلس عشقست و ما سرمست و ساقی در حضور
عاقل مخمور را اینجا مجالی هست نیست
۴
روح اعظم صورت و معنی او ام الکتاب
آفتاب دولت او را زوالی هست نیست
۵
هستی ما را وجود از جود آن یک نیست هست
در دو عالم غیر این ما را مآلی هست نیست
۶
سید رندانم و سرمست در کوی مغان
زاهدان را این چنین ذوقی و حالی هست نیست
تصاویر و صوت

نظرات