شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۳۹۹

۱

زاهدان را ذوق رندان هست نیست

رند را میلی بر ایشان هست نیست

۲

در دل ما مهر دلبر هست نیست

جان ما جز عشق جانان هست نیست

۳

یوسف گل پیرهن آمد به باغ

این چنین گل در گلستانی هست نیست

۴

هر که دارد هرچه دارد آن اوست

هرچه هست و بود و بی آن هست نیست

۵

گنج او در کنج ویران نیست هست

خازن آن غیر سلطان هست نیست

۶

درد نوش دردمند عشق او

خاطرش با صاف درمان هست نیست

۷

همچو سید رند سرمست خوشی

در میان می پرستان هست نیست

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۳۴

نظرات