
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۱
۱
در خرابات فنا ملک بقا داریم ما
خوش بقای جاودانی زین فنا داریم ما
۲
کشته عشقیم و جان در کار جانان کرده ایم
این حیات لایزالی خونبها داریم ما
۳
خم می درجوش و ما سرمست و ساقی در نظر
غم ز مخموران این دوران کجا داریم ما
۴
جام دُرد درد او شادی رندان می خوریم
درد می دانیم و دایم این دوا داریم ما
۵
دیگران گر ملک و مال و تخت شاهی یافتند
سهل باشد نزد ما زیرا خدا داریم ما
۶
نقد گنج عشق او در کنج دل ما دیده ایم
این چنین گنجی طلب میکن ز ما داریم ما
۷
در طریق عاشقی عمریست تا ره می رویم
رهبری چون نعمت الله رهنما داریم ما
تصاویر و صوت

نظرات