شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۱۹

۱

جانم از درد دل دوائی یافت

درد نوشید از آن صفائی یافت

۲

بینوا بود جان مسکینم

از نوای خدا نوائی یافت

۳

گنج اسمای حضرت سلطان

ناگه از کنج دل گدائی یافت

۴

درد دل هر که برد بر در او

آن قماشش بگو بهائی یافت

۵

دیدهٔ هر که نور رویش دید

در همه آینه لقائی یافت

۶

دل به میخانه رفت خوش بنشست

خوش مقامی و نیک جائی یافت

۷

نعمت الله ز خویش فانی شد

جاودان زان فنا بقائی یافت

تصاویر و صوت

نظرات