شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۲۳

۱

عاشقی جان را به جانان داد و رفت

ماند این دنیای بی بنیاد و رفت

۲

در خرابات مغان مست و خراب

سر به پای خم می بنهاد و رفت

۳

قطره آبی به دریا در فتاد

چون توان کردن چنین افتاد و رفت

۴

شاهبازی بود در بند وجود

بند را از پای خود بنهاد و رفت

۵

زندهٔ جاوید شد آن زنده دل

تا نگوئی مرده شد بر باد و رفت

۶

سرعت ایجاد و اعدام وی است

در زمانی ماهروئی زاد و رفت

۷

بنده بودم ، بندگی کردم مدام

سید آمد بنده شد آزاد و رفت

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۱۰

نظرات