شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۲۷

۱

عاشقی جان را به جانان داد و رفت

رو به خاک راه او بنهاد و رفت

۲

تن رفیقی بود با او یار و غار

عاشقانه ناگهان افتاد و رفت

۳

بر سر کویش رسید و سر نهاد

بند را از پای خود بگشاد و رفت

۴

هر زمان نقشی نماید لاجرم

کرد روی چون نگاری شاد و رفت

۵

زندهٔ جاوید شد ای جان من

گرچه می گویند او جان داد و رفت

۶

آمد اینجا و غم عالم نخورد

زان روان شد مظهر ایجاد و رفت

۷

بنده بودی بندگی کردی مدام

سید آمد بنده شد آزاد و رفت

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۰۲

نظرات