
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۲۸
۱
گرد و خاک ما روان بر باد رفت
بنده زین گرد و غبار آزاد رفت
۲
جان ما هرگز غم دنیا نخورد
لاجرم او از جهان دلشاد رفت
۳
عاشق سرمست آمد سوی ما
عاقل مخمور بی بنیاد رفت
۴
یوسف مصری خوشی با مصر شد
یار بغدادی سوی بغداد رفت
۵
یاد می کردم بهشت جاودان
روی او دیدم بهشت از یاد رفت
۶
داد بخشد هر چه او بخشد به ما
تا نپنداری به ما بیداد رفت
۷
گر دمی بی سید خود بوده ام
حسرتی داریم کان بر باد رفت
تصاویر و صوت

نظرات