
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۳۳
۱
عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت
عشق درآمد ز در عقل ز جا رفت رفت
۲
نقش خیالی نگاشت هیچ حقیقت نداشت
بود هوا در سرش هم به هوا رفت رفت
۳
عمر به باد هوا داد در این گفتگو
میل صوابی نکرد راه خطا رفت رفت
۴
عاشق مستی رسید عربده آغاز کرد
عاقل مخمور از آن از بر ما رفت رفت
۵
هرکه به دریا فتاد نام و نشانش مجو
بشنو و دیگر مگو خواجه چرا رفت رفت
۶
جام حبابی پر آب گر شکند صورتش
معنی او آب بود آب کجا رفت رفت
۷
سید هر دو سرا آمده بود از خدا
باز به حکم خدا نزد خدا رفت رفت
تصاویر و صوت

نظرات