شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۳۴

۱

تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت

چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

۲

از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما

مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت

۳

موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد

اختیاری نیست ما را کی بود بر ما گرفت

۴

عاشق مستیم اگر گفتیم اناالحق دور نیست

مرد عاقل کی گنه بر عاشق شیدا گرفت

۵

در خرابات مغان خوش گوشه ای بگرفته ایم

گر بقا خواهی همین جا بایدت مأوا گرفت

۶

آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود

لاجرم آب وجود ما همه دریا گرفت

۷

هر کسی دستی زده بر دامن صاحبدلی

نعمت الله دامن یکتای بی همتا گرفت

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۱۱۵

نظرات