
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۳۷
۱
عشق دلبر در دل ما جا گرفت
خانه خالی دید از آن مأوا گرفت
۲
عاشق مستیم و در کوی مغان
عاقلان را کی بود بر ما گرفت
۳
هر کسی دستی و دامانی دگر
دست ما دامان بی همتا گرفت
۴
مبتلائیم و بلا جوئیم ما
از بلا این کار ما بالا گرفت
۵
آب چشم ما به هر سو رو نهاد
لاجرم گرد جهان دریا گرفت
۶
عقل اگر ره را غلط کرد و برفت
کی کند بینا ، بنا بینا گرفت
۷
سید ما از همه عالم گرفت
درگه یکتای بی همتا گرفت
تصاویر و صوت

نظرات