
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۴۴
۱
شهرت ذوق ما جهان بگرفت
از مکان رفت و لامکان بگرفت
۲
قول مستانه ای که ما گفتیم
دل عاشق به جان روان بگرفت
۳
هر کجا عارفی است در عالم
این معانی از آن بیان بگرفت
۴
مطرب ما ترنمی فرمود
خرقهٔ جمله عاشقان بگرفت
۵
خوش نگاری گرفته ام به کنار
او مرا نیز در میان بگرفت
۶
مدتی عقل بود همدم ما
دل ما عاقبت از آن بگرفت
۷
عشق سید گرفت سخت وجود
پادشه ملک جاودان بگرفت
نظرات