
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۴۹
۱
هر که بد بازی کند بد باز گردد عاقبت
ور کسی نیکو نشد بد باز گردد عاقبت
۲
گرچه بی ساز است ساز مطرب عشاق ما
گر نوازد ساز ما با ساز گردد عاقبت
۳
همدم جامیم و با ساقی حریفی می کنیم
خوش بود گر همدمی دمساز گردد عاقبت
۴
عاشقی گر پیش معشوقی نیازی می کند
آن نیاز عاشقان با ناز گردد عاقبت
۵
هر که او در سایهٔ فَر هُما مأوا گرفت
گرچه گنجشکی بود شهباز گردد عاقبت
۶
عقل مخمور است دردسر به رندان می دهد
بی غمی داند که او غمساز گردد عاقبت
۷
سید از بنده تمیزی گر کند صاحبدلی
در میان عاشقان ممتاز گردد عاقبت
نظرات