
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۵۲
۱
رفتی به سلامت به سلامت به سلامت
امید که آئی و من آیم به سلامت
۲
سر در قدمت بازم و جان را بسپارم
دست من و دامان تو تا روز قیامت
۳
از روی کرم یاد کن این بندهٔ خود را
ای جان به فدای تو و آن نامه و نامت
۴
دل زنده شود چون برسد از تو پیامی
یابیم حیات ابدی ما ز پیامت
۵
هرچند ملامت که کند عقل ز عشقت
عاشق نرود از سر کویت به ملامت
۶
آمد دل و در دام سر زلف تو افتاد
مرغیست مبارک که فتادست به دامت
۷
جانا نظری کن که منم بندهٔ سید
تو شاه جهانی و جهان باد به کامت
تصاویر و صوت

نظرات