
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۵۴
۱
مستیم و خرابیم و گرفتار خرابات
سرگشته در آن کوچه چو پرگار خرابات
۲
هر کس پی کاری و حریفی و ندیمی
ما را نبود کار به جز کار خرابات
۳
سر حلقهٔ رندان سراپردهٔ عشقیم
هم صحبت ما خدمت خمار خرابات
۴
از عقل مجو صورت میخانهٔ معنی
از ما طلب ای یار تو اسرار خرابات
۵
در زمزمهٔ مطرب عشاق کلامم
حیران شده ات بلبل گلزار خرابات
۶
از غیرت آن شاهد سرمست یگانه
دیّار نمی گنجد در دار خرابات
۷
ایام به کام است و حریفان به مرادند
از بندگی سید سردار خرابات
نظرات