شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۵۸

۱

تبخال زده بر لب من خسته از آن است

گویی که چو من بر لب شیرین نگران است

۲

صد بوسه زده بر لب من خسرو شیرین

چون دید که حال لب دل خسته چنان است

۳

گر زانکه نزد بر لب من بوسه دل آرام

بر لعل لب ما تو بببین کاین چه نشان است

۴

از اشک شکر بار من بوسه بسی داد

جوشیدن این لب همه شیرینی آن است

تصاویر و صوت

نظرات