شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۶

۱

مرا گفت یاری که ای یار ما

اگر یار مائی بکش بار ما

۲

برو مایه و سود دکان بمان

گرت هست سودای بازار ما

۳

بیا قول مستانهٔ ما شنو

بخوان از سر ذوق گفتار ما

۴

نداریم ما کار با کار کس

ندارد کسی کار با کار ما

۵

چه بندی تو نقش خیالی به خواب

نظر کن درین چشم بیدار ما

۶

اگر رند مست و حریف خوشی

بیابی مرادی ز خمار ما

۷

سزاوار ما نیست هر بنده ای

بود سید ما سزاوار ما

تصاویر و صوت

سید جابر موسوی صالحی :

نظرات