
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۶۱
۱
عشق آمد و عقل کرد غارت
ای دل تو به جان بر این بشارت
۲
ترک عجمیست عشق دانی
ور ترک غریب نیست غارت
۳
گفتم به عبارتی در آرم
وصف رخ او به استعارت
۴
چون آتش عشق او برافروخت
هم عقل بسوخت هم عبارت
نظرات
سوفیا