شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۶۲

۱

عمر بی او که بر سر آری هیچ

جان که بی عشق او سپاری هیچ

۲

همه عالم عدم بود بی او

به عدم می روی چه آری هیچ

۳

هر خیالی که نقش می بندی

گر نه آن نقش او نگاری هیچ

۴

یار کز جور یار بگریزد

باشد آن یار هیچ و یاری هیچ

۵

عشق می باز و جام مِی می نوش

به از این کار ، کار داری هیچ

۶

دولت وصل او دمی باشد

آن دم ار ضایعش گذاری هیچ

۷

نعمت الله حریف رندان است

گر تو بیچاره در خماری هیچ

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۲۱۵

نظرات