
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۶۳
۱
ما را به غیر او نبود التفات هیچ
زیرا که نیست جز کرم او نجات هیچ
۲
خضر و هوای چشمه و آب حیات و ما
نبود به جز زلال وصالش حیات هیچ
۳
ای جان همیشه شادی تو باد ورد دل
وی دل مباد جز غم عشقش دوات هیچ
۴
هیچست این جهان و تو دل را در او مپیچ
وین بند پیچ پیچ مپیچان به پات هیچ
۵
در حضرتی گریز که روحانیان قدس
جز حضرتش دگر نکند التفات هیچ
۶
در عرصهٔ ممالک او هر دو کون پست
با ملک کبریائی او کاینات هیچ
۷
سید تو جان بباز به عشقش که غیر او
شایسته نیست در دو جهان خونبهات هیچ
نظرات