
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۶۴
۱
دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد
این عنایت بین که چون با بخت من افتاد باد
۲
در هوای آنکه یابد باد بوی آن نگار
بر در هر خانه روی خویشتن بنهاد باد
۳
هر کسی کو میخورد جام غم انجام غمش
نوش جانش باد دایم در جهان دلشاد باد
۴
خانقه گر گشت ویران باده نوشان را چه غم
عمر رندان باد دایم میکده آباد باد
۵
هر که بنیادی ندارد هیچ بنیادش منه
عقل بی بنیاد باشد کار بی بنیاد باد
۶
دل به جان آمد ز مخموران کنج صومعه
مجلس رندان و کوی باده نوشان شاد باد
۷
هر که باشد بندهٔ سید غلام او منم
بندهٔ سید همیشه از غمان آزاد باد
تصاویر و صوت

نظرات
عبدالرضا ناظمی