شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۷۴

۱

هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود

هر که درد تو کشد از پی درمان نرود

۲

آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست

به تماشای گل و لاله و ریحان نرود

۳

خضر اگر لعل روان بخش تو را دریابد

بار دیگر به لب چشمهٔ حیوان نرود

۴

گر نه امید لقای تو بود در جنّت

هیچ عاشق به سوی روضهٔ رضوان نرود

۵

مرد باید که ز شمشیر نگرداند روی

گر نه از خانه همان به که به میدان نرود

۶

هوسم بود که در کیش غمت کشته شوم

لیکن این لاشه ضعیف است و به قربان نرود

۷

در ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهاد

که غمش تا به ابد از دل بریان نرود

۸

چند گفتی به هوس از پی دل چند روی

عاشق دلشده چون از پی جانان نرود

۹

نعمت‌الله ز الطاف تو گوید سخنی

عاشق آن است که جز در پی جانان نرود

تصاویر و صوت

نظرات