شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۸۴

۱

بحر ما دریای بی پایان بود

آب ما از چشمهٔ حیوان بود

۲

چشم عالم روشن است از نور او

روشنی چشم مردم آن بود

۳

باطنست او وز همه ظاهر تو راست

این چنین پیدا چنان پنهان بود

۴

خوش حبابی پر کن از آب حیات

هر دو را می بین که او یکسان بود

۵

نعمت الله مست و جام می به دست

سید ما میر سرمستان بود

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۶۱

نظرات