شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۸۸

۱

نقل ما چون نقد سرمستان بود

در همه عالم از آن دستان بود

۲

دست ما و دامن او بعد از این

خوش بود دستی کز آن دستان بود

۳

روضهٔ ما جنت پر حوریان

بوستان شیخ در ماهان بود

۴

چشم ما تا دید آب رو از آن

در نظر دریای بی پایان بود

۵

هر که باشد عارف ذات و صفات

شاید ار گوئی که او انسان بود

۶

عاشق او زنده باشد تا ابد

جان عاشق زنده از جانان بود

۷

گر خراب است خانهٔ ما باک نیست

جای گنجش در دل ویران بود

۸

هر که آید در نظر ای نور چشم

آن نمی گویم ولیکن آن بود

۹

در خرابات فنا خوش ساکنیم

نعمت الله میر سرمستان بود

تصاویر و صوت

نظرات