شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۹۰

۱

دل که بی دلبر بود بی جان بود

خوش بود جانی که با جانان بود

۲

نور او در دیدهٔ ما رو نمود

گرچه از چشم شما پنهان بود

۳

کنج دل گنجینهٔ عشق ویست

جای گنجش در دل ویران بود

۴

هر که دید آئینهٔ گیتی نما

بر جمال خویشتن حیران بود

۵

ذوق ما از عقل می پرسی مپرس

این کسی داند که او را آن بود

۶

کشتهٔ او زندهٔ جاوید شد

پیش او مردن مرا آسان بود

۷

نعمت الله در خرابات مغان

ساقی سرمست می نوشان بود

تصاویر و صوت

دیوان قدر توامان سید نورالدین شاه نعمت الله ولی (به انضمام پیش گویی های شاه نعمت الله ولی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - سید نورالدین ماهانی کرمانی (شاه نعمت الله ولی) - تصویر ۴۴۱

نظرات