
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۴۹۱
۱
خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود
۲
کفر زلفش رونق ایمان ماست
کفر کی باشد که ایمان او بود
۳
گرد عالم روز و شب گردیده ام
دیده ام پیدا و پنهان او بود
۴
بی نشانی آیتی در شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود
۵
موج دریائیم و دریا عین ماست
هر چه ما داریم آن او بود
۶
عین او در عین ما چون شد عیان
در همه عالم عیان او بود
۷
عارفانه گفتهٔ سید بخوان
کاین معانی از بیان او بود
تصاویر و صوت

نظرات