شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۴۹۶

۱

نقطه در دایره نمود و نبود

بلکه آن نقطه دایره بنمود

۲

نقطه در دور دایره باشد

نزد آن کس که دایره پیمود

۳

اول و آخرش به هم پیوست

نقطه چون ختم دایره فرمود

۴

دایره چون تمام شد پرگار

سر و پا را به هم نهاد آسود

۵

به وجودیم و بی وجود همه

به وجودیم ما و تو موجود

۶

همه عالم خیال او گفتم

باز دیدم خیال او ، او بود

۷

خوشتر از گفته های سید ما

نعمت الله دگر سخن نشنود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ابوتراب. عبودی
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ - ۱۵:۴۴:۰۲
باسلام و عرض ادب محضر منور استادان عزیز و فرهیخته فعال در گنجور یک دوبیتی (بدون نقطه) تقدیم به محضر شما سروران معظم   هُوَالله محرم ِ اسرار دلها   وِدادِ آل طاها در دلِ ما سر کوی علی دل کرده مأوا   دل آرای دلٍ ما آل طاها   رقص آتش و خون چاپ دوم، ابوتراب عبودی