
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۰۰
۱
عاشقی از عاقلی خوشتر بود
غرقهٔ دریای ما خوشتر بود
۲
یک سر مو میل غیری کی کند
هر که را سودای او بر سر بود
۳
عقل را نقش و خیالی دیگر است
ذوق عشق و حال او دیگر بود
۴
ای که گوئی ترک غیر او بگو
هرچه فرمائی بگویم گر بود
۵
عشق سرمست است و جام می به دست
لاجرم سلطان بحر و بر بود
۶
بازیابی لذت رندان ما
گر حریفت ساقی کوثر بود
۷
نعمت الله از خدا جوید مدام
هر که یار آل پیغمبر بود
تصاویر و صوت

نظرات