شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

غزل شمارهٔ ۵۰۳

۱

حق است دین سید و دین من این بود

برهان واضح است و دلیل مبین بود

۲

گفتم که من همینم و معشوق من همان

دیدم که اوست آنکه همان و همین بود

۳

آن نور آسمان و زمین است و نزد ما

روح تو آسمان و تن تو زمین بود

۴

در ذره آفتاب جمالش نموده رو

بیند کسی که دیدهٔ او خُردبین بود

۵

آئینهٔ خداست دل پاک روشنم

زان رو بود که لایق این آفرین بود

۶

حق را به خلق هر که شناسد نه عارف است

حق را به حق شناس که عارف همین بود

۷

هر صورتی که نقش کنم در ضمیر خویش

نقش خیال صورت نقاش چین بود

۸

نقد خزینهٔ ملک است این امانتم

بسپارمش به دست کسی کو امین بود

۹

والله به جان سید مستان که همدمم

جام می است تا نظر واپسین بود

تصاویر و صوت

نظرات