
شاه نعمتالله ولی
غزل شمارهٔ ۵۲۴
۱
هرکه باشد بندهٔ او درجهان سلطان شود
خوش بود جانی که مقبول چنان جانان شود
۲
روی او در دیدهٔ ما آفتاب روشن است
این چنین نوری کجا از چشم ما پنهان شود
۳
هرچه آید در نظر نقش خیال او بود
لاجرم در حسن خوبان عقل ما حیران شود
۴
ما ز دریائیم و با ما هر که بنشیند دمی
گرچه باشد قطرهای در بحر ما عمان شود
۵
مشکل حل است و حل مشکلات عالمست
حل این مشکل تو را در مجلس رندان شود
۶
گنج معنی هر که می خواهد بیاید همچو ما
عارفانه ساکن کنج دل ویران شود
۷
نعمت الله حاصل عمر حیاتست ای عزیز
خوش بود گر حاصل عمر عزیزت آن شود
نظرات